اينجا
تنها
با احساس به تو
و زمان چه كند مي گذرد
وقتي تو نيستي
پاييز غم انگيز ترين فصل سال است
اينجا
تنها
با احساس به تو
و زمان چه كند مي گذرد
وقتي تو نيستي
پاييز غم انگيز ترين فصل سال است
قدم میزنم و زیر لب شعر می خونم
خوبم
کاش میشد برقصم ...
پ ن : من خیلی وقتها حتی اگه حالم بد باشه هم دلم می خواد برقصم
و اینجا پشت این همه فاصله بنشینم
و به عکس تو نگاه کنم
و در دل بگویم که چقدر دوستت دارم...
پ ن: یه دلنوشته ی قدیمی پشت یکی از دفترام
من اینجا
میان دستانمان فرسنگ ها فاصله
اما
دل هامان با هم
به آغوش می کشند
یکدیگر را مدام...
(میثم کریمی نیا)
بی نام تو
حتی
یک لحظه احتمال ندارم
(قیصر امین پور)
وقتی دوست داشتن والاتر از عشق می شود
وقتی همه به جرم عاشقی مهر دیوانگی به پیشانیت میزنند
دیگر چطور می توانم بگویم دوستت دارم؟
شاعران عشق مرده اند
نمی دونم چی بگم؟
فقط اینکه همه ی اون روزها رو دوست دارم...
پ ن: گنگم...
فکر می کنی چقدر دوستت دارم؟
من خیالبافم
و خوشم
تمام دیشب را بیدار بودم
فقط به خیال اینکه
شاید...
از تمام روزهایی که
فکر می کنم
تو رفته ای...